هزارگَری یا هزارکوه (معروف به هزارجریب) که بخش خاوریِ زنجیرهی البرز را در بر گرفته، خاستگاه تيرههای سلحشوريست که در رَوَند تاريخ به پاسِ خون و خاکِ دودمانیشان همه گاه در دلِ جنگلهای ژرف و در پناه کوهساراناش نبردهای تاريخيشان را ساز مینموده و هرگز آرام نمیگرفتهاند.
بلندیهای سر به آسمان ساییدهی «نیزوا» و سبزدشتِ زيبا و پهناور «پَريم» که امروز بر فراز يادگارهایِ پُرشکوه شهريارانِ تبرستان دامن گسترده، گهوارهی دودمانیِ اسپهبَدان و ديگر تيرههای چالاکیست که چنگ در چنگ هم کماکان زيستِ سرافرازشان را در دلِ آن کوهساران پی میگيرند.
دهکدهی گمنام و دور از دسترسِ «هیکو» بر فراز این کوهساران از سدههای دور پناهگاه تاریخی دودمان «بوش» بوده است.
در واژهنامهها و فرهنگهای معتبر «بوش» به معنای نامدار، فر، شکوه، قدرت، … آورده شده و سندها و قبالههای تاریخی سدههای دهم به بعد نیز کاربُرد این پسوند را در پی نام بزرگان این دودمان نشان میدهد که از آن میان میتوان از جهانگیر بوش، رستم بوش، شاهرُخ بوش، جمال بوش، شاهبیک بوش، شرفالدین بوش،… یاد کرد.
مدارک و سندهای تاریخی که تا این روزگار یافت شده گواه بر این دارند که این دودمان از دیرباز و بسیار دورتر از سدهی دهم در دل این کوهسار میزیسته و پسوند «خورشید» و «خورِشَه» در پی برخی دیگر از نامهای نوشته شده در «هیکو» نشان از فرزندان و بازماندگان «اسپهبَد خورشید» جنگجوی و فرمانروای تبرستان دارد که خود از نوادگان «ژاماسپ» فرزند پیروز شاهانشاه ساسانی بوده است.
انتساب دلاوران «بوش» به یکی از هفت خاندان نُجبای اریستوکراتیک و اشرافی ایران باستان بنام «اسپاهبذپهلَو» که در دوران «آرشَکانیان» یا «پارتیان» و یا «پَهلَوها» به فرمانروایی تبرستان رسیده بودند نیز گویای تنیده شدن و پیوند دودمانهای پناهیده به کوهساران "نیزوا"ست که از آن میان باید به دودمان «کارن» یا «قارن» اشاره داشت که «مازیار» دلاور این دودمان در سدهی نُهم میلاد از «پَریم» قیام نمود و بر خلیفه بغداد شورید.
بیرون آمدن دوبارهی "دودمان بوش" از پناهگاهشان «هیکو» و آغاز تاختهای دلیرانه در بلندیهای جنوبی "چاشم" و "بَشم" و «سنگسر» و دشتهای سَردسیر البرز مانند «اوپِرت» و جنگلهای شمالی کوهستان مانند «بولا» (پس از سدهها خاموشی) به سالهای پیش از دوران صفوی میرسد و آرنگِ مشهورِ "سوارانِ بولا… دلیرانِ هیکو" نشان از همین جنگاوریهای «دودمان بوش» دارد.
«فرهاد» فرزند «هُمای» نخستین هموند این دودمان است که سوارانش (پس از قرنها) بارهای دیگر در سدهی یازدهم خورشیدی از گذرگاه تاریخ گذشته، گسترهی پهناور «پَریم» را در مینَوَردند و دهکدهی «پِیندَر» یا به پارسی «پَهندر» در آغوش این دشت زیبا را پایگاه زمستانی خود میسازند.
دودمان بوش در گذر زمان بر سرزمینهای شمالی کوهستان چیره گشته و رفتهرفته بهسوی جلگهها و آبادیهای تاریخی و کهنشهرِ "ساری" نیز میکوچند. فرمانها و نامههای تاریخی دوران قاجار به روشنی نشان میدهد که این دودمان پس از کوچ از "هیکو" هنوز به جنگآوری و شوالیهمَنِشی مِهر ورزیده و کماکان به اسپ و جنگافزار و سپاهیگری روی آوردهاند و این خود گواه از دورانهای بس دور تاریخ دارد که همواره این دودمان نبردهای سهمگین زندگی را چنگ در چنگِ هم در ژرفای مِهآلودِ جنگلها و در زوزهی سردِ پیکانهای تیز تا نالهی گرمِ فشنگهای آتشین در پناه همین کوهساران ساز مینمودهاند که از آن میان باید به هدایتالهخان (سررشتهدار)، عباسقلیخان یاور (فرماندهی فوج) و غلامرضاخان (شوکت لشگر) نام برد.
در آغاز دوران پهلوی که نام خانوادگی برای همهی ایرانیان اجباری شده بود خاندانهای کهن و تاریخی البرز کماکان پسوندِ دودمانیشان را حفظ نمودند که از آن میان میتوان به تیره و تبار تاریخی "باوند"ها بازماندگان «باو» شَهزادهی ساسانی، «ونداد»ها و «خسروی»ها بازماندگان خاندان «کارن» و سه شاخه از دودمان تاریخی «بوش» بازماندهی خاندان اریستوکراتیکِ «اسپاهبَذ پَهلَو» از نجیبزادگانِ پارتی یا (ارشکانی) اشاره داشت که نامهای زیر را برگزیدند:
بوش هیکویی، اسپهبدی، فرهادی و فرهادنژاد که یادآور نام «فراتات یا همان فرهاد از شاهانشهان «پارتی» تا فرهادِ سدههای کنونی این دودمان است. نام برخی جاها و روستاهای دشت پریم مانند: پارتکلا، قارنسرا، هرمزوا (ورمزوا)،…. بارها در تواریخ تبرستان یاد شده و امروز بر همه بازماندگان این تیرههای چالاک بایسته است تا در برابر این کوهساران ستُرگ و گهوارهی کهن دودمانیشان که یادآورِ پایداریها، دلیریها، جانبازیها و پیروزیهای درخشان تاریخیست سرِ کُرنش فرود آرند.